آمیـــتیس هدیه خوب خــــــــــــدا

بدون عنوان

امروز عصر ٢٩فروردن٩١هستش توي نازنين كنارم رو تخت به خواب عميقي فرو رفتي ،اونم بعد از يه گريه حسابي هفته گذشته جمعه كه٢٥ام باشه به پيشنهاد بابا رفتيم پارك ملت و تو توي بغل بابا و بين لاله هاي رنكارنگ كلي عكس ازت گرفتيم.يه جا كه داشتيم ازت عكس ميگرفتيم يه خانم و اقاي نسبتا جوان رد ميشدن كه خانمه بخ كا كفت اين كه خودش از گالخا قشنگتره كه ،و خلاصه از هر جا رد ميشديم همه برات غش و ضعف ميكردن و تو پاركينك روبروي پارك ملت هم يه پيرمرد اونقدر نگات كرد و دست اخو نتونست جلو خودشو بگيره و با ذوق شروع كرد به ناز كردنت برگشتيم عصر بود ،اومدم توي اتاق خواب پوشكتو عوض كنم كه ديدم براي اولين بتر با دست چپت پاي چپتو گوفتي و داري سعي ميكني با انگشتاي پات بازي...
29 فروردين 1391

بدون عنوان

مسافرت نوروزي از ٢٨اسفند عصرش با نونا حركت و حدود١٢رسيديم سنندج و صبح ٦فروردين خداحافظي به طرف اصفهان و بعد حدود٩ساعت و كلي خسته و لفتاب زده رسيديم شاهين شهر كه حدود٧:٣٠بود.ما٩:٣٠راه افتاديم تا صبح١٢فروردين مونديم و بعد حركت به محلات و ظهر ١١اونجا بوديم تا حدود٨:٣٠كه به طرف تهران حركت كرديمو حود١٢:٣٠خونه بوديم خيلي زود گذشت ديشب اولين قهقه خنده امي تيسمون و سعيد ازش فيلم گرفت ٥فروردين اولين واكنش و سعي در گرفتن اشيا به صورت خيلي ابتدايي و نامفهوم خيلي ناز شدي امي تيسم
15 فروردين 1391
1